English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 275 (3100 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to act [be] one's age <idiom> <verb> U طبق سن خود رفتار کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
befriend U دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
befriended U دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
befriending U دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
befriends U دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
simulate U کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
simulates U کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
simulating U کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
princess U مثل شاهزاده خانم رفتار کردن
princesses U مثل شاهزاده خانم رفتار کردن
treat U رفتار کردن
treat U رفتار کردن با
treated U رفتار کردن
treated U رفتار کردن با
treats U رفتار کردن
treats U رفتار کردن با
conduct U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct U رفتار کردن رهبری کردن
conducted U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted U رفتار کردن رهبری کردن
conducting U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting U رفتار کردن رهبری کردن
conducts U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts U رفتار کردن رهبری کردن
emulate U کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulated U کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulates U کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulating U کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
demean U رفتار کردن
demeaned U رفتار کردن
demeans U رفتار کردن
grandmother U مثل مادر بزرگ رفتار کردن
grandmothers U مثل مادر بزرگ رفتار کردن
schoolmaster U مثل رئیس مدرسه رفتار کردن
schoolmasters U مثل رئیس مدرسه رفتار کردن
patronised U رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
patronises U رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
patronize U رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
patronized U رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
patronizes U رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
cross U خلاف میل کسی رفتار کردن
crosser U خلاف میل کسی رفتار کردن
crosses U خلاف میل کسی رفتار کردن
crossest U خلاف میل کسی رفتار کردن
handle U رفتار کردن استعمال کردن
handles U رفتار کردن استعمال کردن
babies U مانندکودک رفتار کردن
baby U مانندکودک رفتار کردن
stereotype U یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
stereotypes U یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
stereotyping U یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
wrong U غیر منصفانه رفتار کردن
wronging U غیر منصفانه رفتار کردن
wrongs U غیر منصفانه رفتار کردن
prince U مثل شاهزاده رفتار کردن سروری کردن
princes U مثل شاهزاده رفتار کردن سروری کردن
despotize U مستبدانه رفتار کردن
jitter U با عصبانیت رفتار کردن
live up to one's principles U موافق مرام خود رفتار کردن
matronize U مانند رئیسه رفتار کردن
princesse U مثل شاهزاده خانم رفتار کردن
stereotypy U یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
to demean oneself U رفتار کردن
to deport oneself U رفتار کردن
to go with the tide U طبق مقتضیات رفتار کردن
To treat them all alike. (indiscriminately). U همه رابا یک چوب راندن ( یکسان رفتار کردن )
shoot straight <idiom> U منصفانه رفتار کردن
make oneself at home <idiom> U مثل خونه خود رفتار کردن
to wrong U غیر منصفانه رفتار کردن
to lump them all together <idiom> U با همه یکسان رفتار کردن
to go easy on somebody [something] U با کسی [چیزی] مهربان [آهسته] [ملایم] رفتار کردن
to get up to nonsense U ابلهانه رفتار کردن
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
to cultivate good manners U کوشش کردن با ادب رفتار بکنند
to make [commit] a faux pas U اشتباه اجتماعی کردن [در رابطه با رفتار بین مردم]
Other Matches
Act your age [and not your shoe size] ! U به سن خودت رفتار بکن ! [مثل بچه ها رفتار نکن !]
thews U رفتار
gest U رفتار
ergasia U رفتار
conducting U رفتار
comported U رفتار
conduct U رفتار
geste U رفتار
conducted U رفتار
demeanor U رفتار
comport U رفتار
demeanour U رفتار
comporting U رفتار
comports U رفتار
conducts U رفتار
behaviour U رفتار
havings U رفتار
dealing U رفتار
haviour U رفتار
action U رفتار
behavio U رفتار
ethic U رفتار
actions U رفتار
behavior U رفتار
demarche U رفتار
behaviuor U رفتار
misconduct U رفتار بد
comportment U رفتار
treament U رفتار
treatment U رفتار
bad conduct U سو رفتار
demarch U رفتار
gesture U رفتار
treatments U رفتار
exploit U : رفتار
gesturing U رفتار
exploiting U : رفتار
exploits U : رفتار
gestured U رفتار
deportment U رفتار
propriety of behaviour U درستی رفتار
conducting U رفتار اخلاقی
expressive behavior U رفتار بیانگر
fal lal U رفتار فریفانه
immoral U زشت رفتار
ambivalent behavior U رفتار دو سوگرا
chilly <adj.> U سرد [رفتار]
brusqurie U خشونت در رفتار
nonverbal behavior U رفتار غیرکلامی
manner U رفتار ادب
macho U نرینه رفتار
maternal behavior U رفتار مادری
illtreatment U سوء رفتار
verbal behavior U رفتار کلامی
illtreat U سوء رفتار
maladdress U رفتار ناهنجار
frivolous U سبک رفتار
etiquette U روش رفتار
collective behavior U رفتار جمعی
bearing U رفتار سلوک
implicit behavior U رفتار نااشکار
covert behavior U رفتار نااشکار
iron fist U رفتار خشنوفالمانهدولتبارعیت
carried away U رفتار احمقانهوهمراهباهیجانزدگی
incipient behavior U رفتار اغازین
misconduct U سوء رفتار
learned behavior U رفتار اموخته
affable <adj.> U خوش رفتار
behavior repertoire U خزانه رفتار
unsports manlike conduct U رفتار ناجوانمردانه
conducted U رفتار اخلاقی
fair shake <idiom> U رفتار درست
anancastia U رفتار وسواسی
regressive behavior U رفتار واپس رو
automatic behavior U رفتار خودکار
stereotypy U رفتار قالبی
cruelty U سوء رفتار
avoidance behavior U رفتار اجتنابی
anancasm U رفتار وسواسی
anankaslia U رفتار وسواسی
conduct U رفتار اخلاقی
elicited behavior U رفتار فراخوانده
elastic behavior U رفتار ارتجاعی
behavior therapy U رفتار درمانی
attitude U روش و رفتار
behavior rehearsal U تمرین رفتار
behavior modification U تغییر رفتار
attitudes U روش و رفتار
social behavior U رفتار اجتماعی
get on one's high horse <idiom> U رفتار با تکبر
brusque U خشن در رفتار
spontaneous behavior U رفتار خودانگیخته
conducts U رفتار اخلاقی
ethogram U شرح رفتار
overt behavior U رفتار اشکار
target behavior U رفتار اماج
explicit behavior U رفتار اشکار
apopathetic behavior U رفتار گروه زاد
sportmanship U رفتار و اخلاق انسانی
well behaved U خوش رفتار با ادب
well-behaved U خوش رفتار با ادب
consumer behaviour U رفتار مصرف کننده
contact behavior U رفتار تماس جویانه
iam a of such conduct U از این رفتار شرمنده ام
correctional custudy U روش اصلاح رفتار
skullduggery U رفتار زیرجلکی وخائنانه
Harsh ( rough) manners . U رفتار خشک وخشن
image response U رفتار فرکانس تصویر
misbehaviour U بدرفتاری سوء رفتار
confrontational U رفتار همراهبا اعتراض
organizational citizenship behavior U رفتار شهروندی سازمانی
keep up appearances <idiom> U حفظ رفتار درست
stereotyped U دارای رفتار قالبی
locomotor behavior U رفتار جابه جایی
paternity U رفتار پدرانه اصلیت
abidance U رفتار برطبق توافق
detour behavior U رفتار غیر مستقیم
misbehavior U بدرفتاری سوء رفتار
behavior sampling U نمونه گیری از رفتار
problem behavior U رفتار مشکل افرین
purposive behavior U رفتار غایت نگر
mannish U دارای رفتار مردانه
butch U خشن و مرد رفتار
even-handed treatment U رفتار [عملکرد] عادلانه
skulduggery U رفتار زیرجلکی وخائنانه
last word U بیان یا رفتار قاطع
She has engaging manners . U رفتار گیرایی دارد
discriminated operant U رفتار عامل افتراقی
high frequency performance U رفتار فرکانس بالا
levity U رفتار سبک لوسی
play off <idiom> U رفتار مختلف با اشخاص
behavioral U وابسته به رفتار و سلوک
douceur U شیرینی وفرافت رفتار
to misbehave oneself U درست رفتار نکردن
go ape <idiom> U از هیجان رفتار دیوانهوار داشتن
You haven't changed. U تو هیچ تغییر نکرده ای [رفتار] .
attitudes U حالت قرار گرفتن رفتار
attitude U حالت قرار گرفتن رفتار
moral philosophy U اصول اخلاق ایین رفتار
duress U شدت رفتار خشن وتند
punctilio U نکته دقیق در ایین رفتار
impluse response U رفتار در مقابل فشار ضربهای
get along with someone <idiom> U رفتار خوب با کسی داشتن
common touch <idiom> U با همه رفتار مناسب داشتن
They act after their kind. جنس خود رفتار می کنند.
princeliness U رفتار شاهزاده وار یاشاهوار
scenarios U طرح ها [نحوه رفتار] [سناریو]
an empty gesture U رفتار [تعارف] خشک وخالی
scenario U طرح [نحوه رفتار] [سناریو]
correctional treatment U روش معالجه از راه اصلاح رفتار
mannered U دارای سبک یا رفتار بخصوص تصنعی
put someone in his or her place <idiom> U تنبیه شخص به علت حرف یا رفتار بد
clownish U دارای رفتار زمخت وبدون اداب
aberrant behavio [u] r U رفتار غیر عادی [اصطلاح رسمی]
He's back to his usual self. U او [مرد ] دوباره برگشت به رفتار قدیمی خودش.
behaviorism U مکتب روانشناسی برمبنای رفتار و ادراکات فرد
to change somebody's ways U رفتار و کردار کسی را کاملا تغییر دادن
to show somebody up [by behaving badly] U باعث خجالت کسی شدن [با رفتار بد خود]
get what's coming to one <idiom> U هرکسی نوع رفتار را خودش رقم میزند
Everybody condemned his foolish behaviour . U همه رفتار نادرست اورا محکوم کردند
She's not the Laleh I used to know. U او [زن] دیگر لاله قدیمی [از نظر رفتار] نیست.
mimicking <adj.> <pres-p.> U [رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن]
emulating <adj.> <pres-p.> U [رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن]
pantomiming <adj.> <pres-p.> U [رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن]
you must a for that conduct U باید از این طرز رفتار پوزش بخواهید
She's got a finger in every pie. U او [زن] توی همه چیز دخالت می کند. [رفتار ناپسند]
gestalt psychology U مطالعه قوه ادراک و رفتار از نقطه نظرواکنش شخصی در برابرامورکلی
chip off the old block <idiom> U (هرچی گذاشته اون برداشته)رفتار مشابه به والدین داشتن
neural net U مدل ریاضی بعضی پدیده هاکه رفتار عصبی دارند
bon ton U روش خوب رفتار از روی نزاکت وطبق اداب معموله
simulations U روشی درتحقیق عملیات که بر اساس ان رفتار یک سیستم بر مبنای تداخل بین اجزاء ان ترسیم میشود
simulation U روشی درتحقیق عملیات که بر اساس ان رفتار یک سیستم بر مبنای تداخل بین اجزاء ان ترسیم میشود
cruelty U در CLعبارت است از سوء رفتار یکی از زوجین با دیگری به نحوی که احتمال منجر شدن ان به صدمات بدنی
impluse response U پاسخ ضربه رفتار ضربه تابع انتقال ایمپولز
cybernetics U مط العه روش حرکت ماشین الکترونیکی یا انسانی و نحوه تقلید ماشین الکترونیکی از رفتار و اعمال انسان
one level address U سازماندهی فضای ذخیره سازی که هر نوع رسانه ذخیره سازی یکسان رفتار می شوند
emulation U رفتار یک چاپگر یا کامپیوتر که دقیقاگ مشابه دیگری باشد و به برنامههای مشابه اجازه اجرا و به دادههای مشابه اجازه پردازش می دهند
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1A cop who doesn't exactly play it by the book.
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com